وضعیت امروز|جملات آقای رئیس جمهور نقل چانه زنی خریداران بخت برگشته با فروشندگان است. فروشنده میگوید: دلار بالا کشیده... خریدار چهره اش را درهم میکشد و زیرکانه میگوید: آقای رئیس جمهور گفته اند به زودی از بسته مهم ارزی رونمایی میکنند. دلار هم پایین میکشد. بعد شما جنست را ارزان میکنی؟ فروشنده و سایر حاضران قهقههای میزنند و خریدار بیچاره در غبار شلوغی چندشنبه بازار گم میشود. خریدار دیگری التماس میکند فروشنده صیفی جات دو دانه خیار کمتر توی سبد خریدش بچپاند تا گران نشود.
فروشنده میگوید: لازم میشود! خریدار ناله میزند: لازمش بخورد توی سرم. اسفند، ماه بازار شب عید است و از همین حالا که آرام آرام نفسهای بهار را میشنویم، مردم سرازیر بازار شده اند و غلغله اش چشم گزارشگران سیما را پر و صدای طبل تو خالی اش گوش فلک را کر کرده است. شلوغی سرسام آوری که بیشتر فال است و تماشا تا خرید و. خریداران با شانههای آویزان بازار را ترک میکنند و فروشندگان هم آخر شب دست از پا درازتر به خانه برمی گردند.
وضعیت فردا| بسته را وا میکنند و گره از کار ملت گشوده میشود. بازارها رونق میگیرند. پول به جیب مردم سرازیر میشود و تورم بار و بندیل شب عیدی اش را میبندد و گورش را گم میکند و میرود. خریدار به فروشنده میگوید: ارزان کردی؟ فروشنده لبخند به صورت میاندازد و اخم از پیشانی میزداید، میگوید: خدا را شکر ریال دمار از روزگار دلار در آورده است.
خریداری که سیب زمینی به دست و خیار در سبد است از وفور فراوانی و نعمت می گوید و تصریح میکند: وعده صادقه نتیجه اش این است. خریدار دیگری کیسههای خریدش را که از حجم بالا امان از کتفش ربوده، زمین میگذارد و عرق از پیشانی برمی دارد. فروشنده میگوید: خواهرم کمتر ببر! مگر مجبوری؟ خریدار میگوید: باشد، لازم میشود.
فروشنده اضافه میکند: لازم بخورد توی سرمان خواهر. کتفتان به باد میرود. اسفند، ماه بازار شب عید است و از همین حالا که آرام آرام نفسهای بهار را میشنویم، مردم سرازیر بازار شده اند و غلغله اش چشم بدخواهان را کور کرده و دهان دشمنان را بسته است. شلوغی لذت بخشی که نه فال است و نه تماشا، بلکه عشق است و وفور نعمت. خریداران با دل خوش و دماغ چاق بازار را ترک میکنند و فروشندگان اول شبی با دکان خالی از جنس، کرکره را پایین کشیده و رهسپار خانه میشوند تا در کنار خانواده دمی بخورند و بیاسایند در سایه خوشبختی.